سلام

عمومی

سلام

عمومی

سخنان پربار امام جواد علیه السلام

کسی که با اتّکاء به خدا روی نیاز از مردم بگرداند، مردم به او نیازمند می شوند و هرکس پرهیزکاری پیشه سازد محبوب مردمان می گردد.

کمال آدمی در خردمندی است.

سرآغاز نامه  عمل مسلمان، در قیامت، نیک خلقی اوست.

آن که کار زشتی را نیکو شمارد، در [کیفر] آن کار شریک است.

ستم کار و یاری کننده ستم کار و کسی که به کرده او خشنود باشد، همه در گناه او شریک اند.

کمال مروّت آن است که انسان با هیچ کس چنان رفتار نکند که برخود نمی پسندد.

به کاری که وقتش نرسیده اقدام نکنید که پشیمان می شوید و آرزوهای دورودراز نداشته باشید که موجب قساوت قلب می شود، و به ناتوانان خود رحم کنید و با نوازش آنان، رحمت خدای را بجویید.

کسی که برادرمؤمن خود را پنهانی پند دهد، او را آراسته و کسی که آشکارا و در حضور دیگران او را نصیحت کند، چهره [اجتماعی] او را زشت ساخته است.

روز دادخواهی برای ستمگر به مراتب سخت تر است از روز ستم برای ستم دیده.

هرکس به خدا اعتماد داشته باشد و بر او توکّل کند، خداوند او را از هر بدی نجات می بخشد و از هر دشمنی حفظ می کند.

خود را از کارهایی که موجب ننگ دنیا و عذاب آخرت است نگاه دار.

مبادا آشکارا دوست خدا باشی و در پنهان دشمن او.

در خائن بودن انسان همین بس که امین خیانت کاران باشد.

هرکس روش نیکویی را پایه گذاری کند و دیگران از آن پیروی کنند ، همان پاداش آنان به او عطا می شود بدون آن که از پاداش عمل کنندگان کم شود و هرکه سنّت ناپسند و ظالمانه ای را پایه گذارد که دیگران از آن تبعیت کنند، برابر کیفر اعمال آنان بر دوش او نیز خواهد بود بدون آن که از کیفر آنان چیزی کاسته شود.

    میلاد سجاده نشین عالم معرفت و توحید، آیینه پرشکوه جمال و جلال خداوندی، مونس ملایک مقرب الهی، اسوه عرفان ربوبی، تبسّم رحمت معبود بر خلایق، مظهر مهر و عطوفت خداوند، حضرت جوادالائمه بر شما عاشقان ولایت و رهپویان خط امامت خجسته باد.

اعجاز محبت

   اعجاز محبت

یکی بود یکی نبود. 

 مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند: به بهشت رفته است .آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.

در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فرا گیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت ،او را به دوزخ فرستاد.

در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد .هر کس به آنجا برسد ،می تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.

چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت و گفت:

این کار شما تروریسم خالص است!

پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است ،پرسید :چه شده؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:

 آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.

از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می کند...به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند...هم را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این کارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!

 با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.

 منبع:علی کریمی

حجاب

کم توجهی به حجاب در سینمای ایران
بخشی از سینمای ایران، در زمینه پوشش و حجاب از سینمای دنیا عقب‌تر است به طوری که در برخی موارد پخش فیلم‌های خارجی راحت‌تر و سالم‌تر از فیلم‌های داخلی است.
به گزارش«شیعه نیوز»به نقل از خبرگزاری زنان،حجت الاسلام لطفی نیاسر «مدیر رادیو معارف » در مورد حجاب در سینمای ایران، گفت: مردم وقتی در برخی از فیلم ها دائماً بی حجابی و هرزگی را می‌بینند، قاعدتاً حساسیت خود را نسبت به حجاب و بسیاری از اعتقادات اسلامی از دست می‌دهند.

وی در ادامه به نقش رسانه ها در تبیین مسئله حجاب اشاره کرد و تصریح نمود: در دنیای مدرن، یکی از کارکردهای رسانه و به ویژه رسانه‌های دینی، پر کردن خلاءخانواده‌ها و نظام‌های آموزشی است، چون کودکان و نوجوانان امروز بیش از آنکه با والدین خود صحبت کنند با تلویزیون و رادیو ارتباط برقرار می‌کنند و تاثیر می‌پذیرند.

مدیر رادیو معارف تاکید کرد: پرکردن خلاء آموزشی و معرفتی بر عهده رسانه‌های ملی به ویژه رسانه های دینی است؛ بنابراین رسانه‌ها باید فواید و فلسفه دستورات اسلامی را به خوبی تبیین و اطلاع رسانی کنند و به طور جدی وارد عرصه فرهنگ سازی اسلامی شوند.

وی اضافه کرد: با توجه به تاثیرگذاری فیلم‌ها و برنامه‌های نمایشی، باید به طور جدی در این بخش سرمایه‌گذاری شود، البته در شبکه‌های دینی معمولاً چارچوب‌های اخلاقی و اجتماعی رعایت می‌شود، ولی در بخش سینمایی نقص داریم و هنوز فیلم جدی که بتواند اهمیت حجاب را برجسته سازد، نداریم.

حجت الاسلام لطفی نیاسر اظهار داشت: برخلاف بخشی از سینمای کشور که در قالب فیلم و نمایش، کاستی‌هایی وجود دارد، به صراحت باید گفت سازمان صدا و سیما، در بخش تصویری یکی از پاکترین رسانه‌های تلویزیونی دنیا است و در بخش حجاب نیز برنامه‌های خوبی انجام داده است، البته با وضعیت فعلی جامعه، باید کار بیشتری انجام شود.

وی بیان داشت: آنچه جامعه را در مقابل پیام‌های غرب مصون می‌دارد، نهاد خانواده پاک و سالم است و عقبه فکری محکم در خانواده به راحتی تسخیر نمی‌شود و جوانان در این گونه خانواده‌ها به هر رنگی که غرب بخواهد در نمی‌آیند، بنابراین غرب امروز به خانواده ها هجوم آورده است.

مدیر رادیو معارف تصریح کرد: اسناد موجود نشان می‌دهد پشت پرده همه فیلم های مبتذل و ضد فرهنگی هالیوود و شرکت‌های فیلم سازی آمریکایی، صهیونیزم بین الملل است که برای تسلیم جوامع اسلامی چاره‌ای جز از بین بردن فرهنگ آنها ندارند و از آنجایی که پایه‌های فرهنگ در خانواده‌های منسجم و پاک است، به دنبال از هم پاشیدگی خانواده هستند.

وی ادامه داد: از بین بردن حجاب یکی از راه های از هم پاشیدگی خانواده ها است و با از بین بردن آن و ارزشی کردن بی‌حجابی، هیچ خانواده با ثباتی وجود نخواهد داشت و جوانان به راحتی تاثیر پذیر خواهند بود .

حجت‌الاسلام لطفی‌نیاسر خاطرنشان کرد: صاحبان برخی کانال‌های صهیونیستی و آمریکایی‌ از نازل‌ترین و پست‌ترین برنامه‌ها و فیلم‌ها استفاده می‌کنند تا کانون خانواده‌ها متزلزل کنند زیرا ریشه همه بی حجابی‌ها و بدحجابی ها از بین بردن کانون خانواده است

حکایت شیخ نشینی

پسر یک شیخ عرب برای تحصیل به آلمان رفت. یک ماه بعد نامه ای به این مضمون برای پدرش فرستاد:

«برلین فوق‏العاده است، مردمش خوب هستند و من واقعا اینجا را دوست دارم، ولی یک مقدار احساس شرم می‏کنم که با مرسدس طلاییم به مدرسه بروم  ؛ در حالی که تمام دبیرانم با ترن جابه جا می‏شوند.»

مدتی بعد نامه‏ای به این شرح همراه با یک چک یک میلیون دلاری از پدرش برایش رسید:

«بیش از این ما را خجالت نده، تو هم برو و برای خودت یک ترن بگیر!»

بیمارستان

بیمارستان

 

از لحظه ای که در یکی از اتاق های بیمارستان بستری شده بودم، زن و شوهری در تخت روبه روی من مناقشه  بی پایانی را ادامه می دادند.

زن می خواست از بیمارستان مرخص شود و شوهرش می خواست او همان جا بماند.

از حرف های پرستارها متوجه شدم که زن یک تومور دارد و حالش بسیار وخیم است. در بین مناقشه این دو نفر کم کم با وضیعت زندگی آن ها آشنا شدم.

یک خانواده روستایی ساده بودند با دو بچه. دختری که سال گذشته وارد دانشگاه شده و یک پسر که در دبیرستان درس می خواند و تمام ثروتشان یک مزرعه کوچک، شش گوسفند و یک گاو است.

در راهروی بیمارستان یک تلفن همگانی بود . هر شب مرد از این تلفن به خانه شان زنگ می زد. صدای مرد خیلی بلند بود و با آن که در اتاق بیماران بسته بود، اما صدایش به وضوح شنیده می شد. موضوع همیشگی مکالمه تلفنی مرد با پسرش هیچ فرقی نمی کرد: 

   «گاو و گوسفند ها را برای چرا بردید؟ وقتی بیرون می روید، یادتان نرود در خانه را ببندید. درس ها چطور است؟ نگران ما نباشید. حال مادر دارد بهتر می شود. به زودی برمی گردیم...»

چند روز بعد پزشک ها اتاق عمل را برای انجام عمل جراحی زن آماده کردند. زن پیش از آن که وارد اتاق عمل شود ،ناگهان دست مرد را گرفت و درحالی که گریه می کرد گفت: 

  « اگر برنگشتم، مواظب خودت و بچه ها باش.» 

  مرد با لحنی مطمئن و دلداری دهنده حرفش را قطع کرد و گفت: 

  «این قدر پرچانگی نکن.» اما من احساس کردم که چهره اش کمی درهم رفت.

بعد از گذشت ده ساعت که زیرسیگاری جلوی مرد پر از ته سیگار شده بود، پرستاران، زن بی حس و حرکت را به اتاق رساندند. عمل جراحی با موفقیت انجام شده بود. مرد از خوشحالی سر از پا نمی شناخت . وقتی همه چیز روبه راه شد، بیرون رفت و شب دیروقت به بیمارستان برگشت. مرد آن شب مثل شب های گذشته به خانه زنگ نزد. فقط در کنار تخت همسرش نشست و غرق تماشای او شد که هنوز بی هوش بود.

صبح روز بعد زن به هوش آمد. با آن که هنوز نمی توانست حرف بزند، اما وضعیتش خوب بود. از اولین روزی که ماسک اکسیژنش را برداشتند، دوباره جر و بحث زن و شوهر شروع شد. زن می خواست از بیمارستان مرخص بشود و مرد می خواست او همان جا بماند.

همه چیز مثل گذشته ادامه پیدا کرد. هر شب، مرد به خانه زنگ می زد. همان صدای بلند و همان حرف هایی که تکرار می شد. 

  روزی در راهرو قدم می زدم. وقتی از کنار مرد می گذشتم ،داشت می گفت: 

  «گاو و گوسفندها چطورند؟ یادتان نرود به آن ها برسید. حال مادر به زودی خوب می شود و ما برمی گردیم.»

نگاهم به او افتاد و ناگهان با تعجب دیدم که اصلا کارتی در داخل تلفن همگانی نیست. مرد درحالی که اشاره می کرد ساکت بمانم، حرفش را ادامه داد تا این که مکالمه تمام شد. بعد آهسته به من گفت: 

  «خواهش می کنم به همسرم چیزی نگو. گاو و گوسفندها را قبلا برای هزینه عمل جراحیش فروخته ام. برای این که نگران آینده مان نشود، وانمود می کنم که دارم با تلفن حرف می زنم.»

در آن لحظه متوجه شدم که این تلفن برای خانه نبود، بلکه برای همسرش بود که بیمار روی تخت خوابیده بود. از رفتار این زن و شوهر و عشق مخصوصی که بین شان بود، تکان خوردم. عشقی حقیقی که نیازی به بازی های رمانتیک و گل سرخ و سوگند خوردن و ابراز تعهد نداشت، اما قلب دو نفر را گرم می کرد.

منبع: پارسی گویان