اعجاز محبت
یکی بود یکی نبود.
مردی بود که زندگی اش را با عشق و محبت پشت سر گذاشته بود .وقتی مرد همه می گفتند: به بهشت رفته است .آدم مهربانی مثل او حتما به بهشت می رفت.
در آن زمان بهشت هنوز به مرحله کیفیت فرا گیر نرسیده بود. استقبال از او با تشریفات مناسب انجام نشد. دختری که باید او را راه می داد نگاه سریعی به لیست انداخت و وقتی نام او را نیافت ،او را به دوزخ فرستاد.
در دوزخ هیچ کس از آدم دعوت نامه یا کارت شناسایی نمی خواهد .هر کس به آنجا برسد ،می تواند وارد شود .مرد وارد شد و آنجا ماند.
چند روز بعد ابلیس با خشم به دروازه بهشت رفت و یقه پطرس قدیس را گرفت و گفت:
این کار شما تروریسم خالص است!
پطرس که نمی دانست ماجرا از چه قرار است ،پرسید :چه شده؟ ابلیس که از خشم قرمز شده بود گفت:
آن مرد را به دوزخ فرستاده اید و آمده و کار و زندگی ما را به هم زده.
از وقتی که رسیده نشسته و به حرف های دیگران گوش می دهد...در چشم هایشان نگاه می کند...به درد و دلشان می رسد.حالا همه دارند در دوزخ با هم گفت و گو می کنند...هم را در آغوش می کشند و می بوسند.دوزخ جای این کارها نیست!! لطفا این مرد را پس بگیرید!
با چنان عشقی زندگی کن که حتی اگر بنا به تصادف به دوزخ افتادی... خود شیطان تو را به بهشت باز گرداند.
منبع:علی کریمی
چی بگم والله!!!!!!!!!
[گل]
سلام
این دوتا کامنت توش نه فحش هست نه اهانت و فقط احوالپرسی بوده که البته من داده بودم نه با علامت تعجب تا اونجا که یادم میاد با علامت نقطه بوده.........
اونهایی که گفتید توش فوش و وووو کار من ابدا نبوده حال می خواهید باور کنید یا نکنید دیگه به گردن خودتون و به میل خودتون
نمی دونم کار چه کسی ممکنه بوده باشه ولی همه ما نمی شن که ادب و احترامو رعایت کنن تا حتی در اوج عصبانیت و این چیزا
خب دیگه برم که کلی کار دارم و اول صبحی خوب .........